پرتال جامع سیاسی، اجتماعی،ورزشی | سایت فانست

۸ مطلب با موضوع «حوادث» ثبت شده است

اولین عکس قتل عام 4زن درگورستان کرمانشاه

فردین ملیحی | شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۵۱ ق.ظ | ۰ نظر

به گزارش گروه جنایی رکنا، سرهنگ محمد رضا آمویی، معاون اجتماعی پلیس Police استان کرمانشاه در این رابطه گفت: صبح امروز سرنشینان یک‌ خودرو به دنبال اختلافات خانوادگی و طایفه ای قبلی به چهار زن که در آرامستان باغ فردوس کرمانشاه حضور داشتند تیراندازی کرده و منجر به مرگ آنان شدند.

وی افزود: ضارب که از بستگان مقتولان است شناسایی شده و اقدامات اطلاعاتی و عملیاتی به منظور دستگیری وی ادامه دارد.

معاون اجتماعی پلیس استان کرمانشاه یاداور شد: تیمی ویژه از ماموران انتظامی استان کرمانشاه پیگیر این موضوع هستند و به زودی فرد ضارب را دستگیر خواهند کرد.

آمویی با بیان اینکه پلیس قاطعانه با کسانی که امنیت عمومی را خدشه دار کنند برخورد می کند، از مردم خواست که اختلافات خانوادگی خود را از طریق مراجع قانونی پیگیری کنند

  • فردین ملیحی

زندانی مرده،زنده شد

فردین ملیحی | پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ق.ظ | ۰ نظر

زندانی مرده، زنده شد!

صفحه اصلی  پرونده  کدخبر: 345915 ۱۳۹۶/۱۰/۲۰ ۱۵:۴۵:۵۰  ارسال  پرینت  4903

رکنا: زندانی 29 ساله پس از انتقال به سردخانه بیمارستان، دوباره زنده شد.

این زندانی Prisoner درون کیسه سردخانه بیمارستان بود که مسئول سردخانه متوجه سر و صدای جنازه شد و وحشتزده مسئولان بیمارستان را باخبرکرد.

پس ازتائید زنده شدن مرد 29 ساله که «گونزالو مونتایا جیمنز» نام داشت مشخص شد مرگ وی توسط سه پزشک Doctor تائید شده بود. اما تشخیص پزشکان غلط بوده و این مرد زندانی دوباره به زندگی بازگشت.او اکنون تحت نظر پزشکان بیمارستان «اوجیدو» قرار دارد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

  • فردین ملیحی

اعدام پدراسیدپاش

فردین ملیحی | سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۵۸ ب.ظ | ۰ نظر

باشگاه خبرنگاران جوان گزارش می‌دهد؛

قصاص؛ سرانجام پدر بی‌رحمی که صورت همسر و دخترانش را با اسید سوزاند+عکس

مردی که با اسیدپاشی منجر به مرگ همسر و سوزانده شدن صورت دو دختر کوچک خود شده بود، پس از 6 سال به قصاص محکوم شد.

به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اسیدپاشی یکی از حوادثی است که ادامه زندگی را برای قربانیان این حادثه، بسیار سخت و تلخ می‌کند و هزینه بسیاری را برای درمان قربانیان این حوادث در بر دارد.


فکرش را بکنید چهره‌ای را که هر صبح و شام، روبروی آینه به تماشای آن می‌ایستادید، طی یک حادثه با رنگ و بوی انتقام و در نهایت جهل و بی فکری از دست می‌دهید و حتی خودتان هم از دیدن چهره خود وحشت دارید؛ حتی تصورش هم تلخ و جانکاه است.


رعنا و نازنین، ۲ خواهری هستند که به همراه مادر جوان خود، در اثر حادثه اسیدپاشی که اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰، توسط پدرشان رقم خورده است، دچار سوختگی شدید به ویژه در ناحیه صورت شده‌ و زیبایی چهره خود را از دست داده‌اند.


سمیه مادر رعنا و نازنین در اثر شدت جراحات، زیر عمل‌هایی که به گفته پزشکان باید روی پیکر این زن جوان انجام می‌شد طاقت نیاورد و در سال ۹۴ در جریان یکی از عمل‌ها درگذشت.



خواب اردیبهشتی دختران بی‌گناه بمی، کابوسی ابدی شد


پس از آن که پدرم اسید را روی ما ریخت، موهایم را دسته دسته در میان دستانم می‌دیدم و گوشت تنم را تکه تکه لمس می‌کردم.


فاطمه دانشور عضو اسبق شورای اسلامی شهر تهران و مدیرعامل یکی از موسسات خیریه در پایتخت که از نخستین روزهای این حادثه در جریان وضعیت زندگی این دو خواهر قرار گرفته است در گفتگو با خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، به تشریح وضعیت فعلی آن‌ها و اتفاق تلخی که مسیر زندگی شان را تغییر داده است، می‌پردازد.


دانشور می‌گوید: «رعنا افغانی پور» و «سمیه مهری» مادر و دختری هستند که در روستای همت آباد شهرستان بم از سوی پدر مورد اسیدپاشی قرار گرفتند.


وی دلیل وقوع حادثه را اینگونه بیان می‌کند: سمیه به دلیل وجود مشکلاتی چون اعتیاد همسر، بیکاری و اذیت و آزارهای متعدد از سوی او در زندگی مشترک، بحث طلاق و جدایی را با وی در میان می‌گذارد و با مخالفت شدید او مواجه می‌شود. همسر سمیه از خانه خارج شده و پس از گذشت ساعاتی، درست زمانی که سمیه به همراه 2 فرزند دختر خود در خانه خوابیده بودند، در اقدامی عجیب و غیرقابل باور، به همراه برادر خود یعنی عموی بچه‌ها با یک گالون اسید به خانه باز می‌گردد.


عضو اسبق شورای اسلامی شهر تهران در ادامه از قول دختر بچه‌های بی گناه رعنا که خواب چشمان معصومشان با ریختن اسید توسط پدر، به کابوسی ابدی تبدیل شد، می‌گوید: دختر کوچک یعنی رعنا، شب وقوع حادثه فقط یک دختر بچه 3 ساله بوده و در آغوش امن مادر خوابیده بود و نازنین خواهر بزرگتر او نیز با فاصله کمتری از آن‌ها به خواب رفته بود؛ همسر رعنا در حالی که زن و 2 دخترش در خواب بودند گالون اسید را به روی آن‌ها سرازیر کرد و از خانه متواری شد.


دانشور می‌گوید: جیغ و سر و صدای رعنای 3 ساله و خواهر و مادر او همسایه‌ها را به خانه آن‌ها کشانده است. رعنا چندی پس از حادثه می‌گفت:«پس از آن که پدرم اسید را روی ما ریخت، احساس کردم تمام بدنم در آتش می سوزد و وقتی که به صورتم آب می‌زدم تا از شدت سوزش آن کم شود و دست به سر و صورتم می‌کشیدم، موهایم را دسته دسته در میان دستانم می‌دیدم و گوشت تنم را تکه تکه لمس می‌کردم.»


وقتی همسایه‌ها به خانه سمیه آمدند با کمک یکدیگر مادر بیچاره و دختران او را به بیمارستان بردند. نیمی از صورت رعنا که در آغوش مادر بود به دلیل آن که در پناه دستان مادر بود، از اسید در امان مانده و نیمه دیگر صورتش اما به شدت آسیب دیده و بینایی یکی از چشمان خود را از دست داده است. به دلیل فاصله زیادی که بیمارستان شهر بم با محل زندگی این مادر و دخترها داشت، رسیدن آن‌ها به بیمارستان زمان زیادی را تلف می‌کند و در نهایت پس از رسیدن به آنجا نیز پزشکان دستور انتقال هر 3 بیمار را به تهران صادر می‌کنند.



2 سال از نشستن غبار بی مادری بر شانه دختران قربانی اسیدپاشی می‌گذرد


مدیر این موسسه خیریه از آمد و رفتن‌های سخت و دشوار سمیه و دختران وی در مسیر طولانی بم به تهران برای طی کردن روند درمانی اینطور می‌گوید: مادر به همراه رعنا و نازنین، در حالی راهی تهران شده بود که به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی مجبور بودند تا این مسیر 20 ساعته را با اتوبوس طی کنند و در نهایت تا فاصله عمل بعدی به شهر بم باز گردند و پس از وقفه‌ای مجددا به تهران سفر کنند. با همدلی و همکاری چند خبرنگار و مشارکت آن‌ها در بحث تامین هزینه اجاره خانه، سرانجام برای آن‌ها در شهر تهران منزلی اجاره شد که مجبور نباشند این مسیر طولانی را مدام در رفت و آمد باشند.


دانشور اظهار کرد: متاسفانه مادر بچه‌ها، در یکی از عمل‌ها جان خود را از دست داد، اما تاکنون برای درمان دخترانش که بی گناه قربانی جهل پدر شده‌اند، پزشکان توانمند و حاذقی را از کشور آلمان به ایران آورده ایم و مراحل درمانی آن‌ها به قوت ادامه دارد و بخشی از عمل‌ها نیز برای وقتی است که دو کودک سن رشد طبیعی خود را پشت سر بگذارند.


عضو پیشین شورای اسلامی شهر تهران تصریح کرد: حکم دادگاه کیفری شعبه یک شهرستان بم، روز گذشته هفدهم دی ماه صادر شد که به موجب این حکم پدر رعنا بعد از 6 سال انتظار محکوم به قصاص شد و اجرای آن مستلزم پرداخت نصف دیه یعنی پرداخت 100 میلیون تومان، از سوی ولی دم است.


از آنجا که پدر رعنا علاوه بر قصاص محکوم به پرداخت 150 میلیون تومان نیز بابت دیه رعنا شده است، می‌توان 100 میلیون تومان اول را تهاتر کرد و ولی دم نیاز نیست مبلغی پرداخت کند و احتمال دارد که پرونده به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به فرجام خواهی متهم ارسال شود.


 


 آینده روشنی برای رعنا می بینم


دانشور از آینده روشنی که در انتظار رعنا و نازنین می‌بیند اینطور می‌گوید: در حال حاضر این دو کودک تحت نظر مشاور و روان‌شناس هستند و با روحیه فعلی که از این 2 کودک و به ویژه رعنا سراغ دارم به نظرم در آینده‌ای نه چندان دور، این دختر می‌تواند مدیر یک موسسه خیریه باشد و به عنوان یک فعال اجتماعی در جامعه فعالیت کند. رعنا حالا 9 ساله شده است و این روزها خوب نقاشی می‌کند، خوب حرف می‌زند و با تجربه رعنا در زندگی ای که سپری می‌کند، حرف‌های خوبی برای گفتن دارد.


در حال حاضر رعنا و نازنین تحت حمایت موسسه خیریه هستند و نزد پدربزرگ و مادربزرگ شان در شرایط مساعدی زندگی می‌کنند.



یک لحظه غفلت از خدا و پشیمانی ای که دگر سودی ندارد


رعنا و نازنین در دنیای تلخ بی مادری قد می‌کشند و بزرگ می‌شوند و شب و روز می‌گذرانند؛ مردی که قرار بود شانه هایش تکیه گاه دخترانش باشد حالا در انتظار چوبه دار شب را به صبح می‌رساند و دست نوازشی از او نمانده است تا شیطنت‌ها و دلتنگی‌های دختران خود را با معجزه پدری در آغوشش آرام کند.


یک لحظه غفلت از خدا و گرفتن تصمیمی اشتباه و نابودگر، زندگی را از چشمان مادری که به دلیل اعتیاد و بیکاری همسر خود لب به شکایت باز کرده بود گرفت و داغ او را بر دل دختران بی پناهش نشاند.


آنطور که تجربه ثابت کرده است ادامه زندگی برای قربانیان حوادث اسیدپاشی، به سختی می‌گذرد و مشکلات فراوانی پیش روی آن‌ها قرار می‌دهد، همراهی و حمایت‌های همه جانبه روحی و روانی از این افراد جزء ضروریاتی به شمار می‌آید که نباید از آن غفلت شود.


گزارش از فرزانه فراهانی


انتهای پیام/

  • فردین ملیحی

حرف های تلخ امیرحسین

فردین ملیحی | دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ق.ظ | ۰ نظر

آخرین حرف‌های امیرحسین قبل از اعدام


امیرحسین، قاتل ستایش قریشی حذف شد تا دیگر شاهد تجاوز و قتل نباشیم؛ بی‌خبر از آن که مشکل فردی نیست و ریشه در جامعه‌ای دارد که خشونت زیر پوستش نفس می‌کشد.


جایگزین مناسب برای تلگرام با ویژگی های جدید

اگه کارمندی برو اتریش !

به گزارش شریان نیوز،مستاصل، بلاتکلیف، با غمی که امکان بروز نداشت. «چیزی یادم نمیاد. ساقی‌ای که بهم عرق داده بود، حتما قرص ریخته بود توش. من قبلا هم مست کرده بودم ولی کدوم آدمیه که با مست‌کردن، آدم بکشه؟ من هیچی یادم نمیاد و نمی‌فهمم چیکار کردم.» اینها را امیرحسین، یک هفته قبل از اعدام می‌گفت؛ در تماس ده دقیقه‌ای از زندان. زمانی که امید داشت به بخشش و درخواست کمک می‌کرد. «وقتی با داییم رفتیم و خودم رو معرفی کردم، مجبورم کردن که هر اتفاقی افتاده رو اعتراف کنم. شرایط سختی بود و من به‌خاطر عرقی که خورده بودم هیچی یادم نمیومد. برای اینکه خلاص بشم، یه داستانی رو روایت کردم. من هنوزم یادم نمیاد چیکار کردم.»



این حرف‌ها باید می‌ماند تا زخمی را باز نکند؛ نه زخم خانواده‌ای که ستایشش را از دست داده نه زخم امیرحسینی که روایتش با درد است. این حرف‌ها در همان تماس‌های چند دقیقه‌ای با استرس تمام‌شدن تماس باید می‌ماند تا خود امیرحسین روایتشان کند؛ اما حالا که نیست شاید این حرف‌ها بتواند خیلی چیزها را ترمیم کند، که اگر ترمیمی باشد، نه ستایشی قربانی می‌شود نه امیرحسینی بالای دار می‌رود. ترمیمی که راه‌حل‌ش حذف و اعدام نباشد. «همه تفریح من گوشیم بود؛ چیز دیگه‌ای نداشتیم. یه رفیق هم داشتم که دور از چشم بابام باهاش بیرون می‌رفتم؛ وگرنه دعوام می‌کرد. این ماجرا سر گوشیمم بود البته. دوست نداشت همش سرم تو گوشیم باشه؛ ولی خب چیکار می‌کردم؟»


«چی دارم بگم جز اینکه اشتباه کردم؟ نفهمیدم. اون موقع انقدر حالم بد بود و تو حال خودم نبودم که به یک چیزهایی اعتراف کردم که به ضررم شد. هرجا هم گفتم دروغ بود کسی باور نکرد. نمی‌دونم چقدر درسته بگم یا نه ولی به‌خدا من با هیچ‌کس رابطه جنسی نداشتم. ۱۶ ساله‌م بیشتر نبود. نفهمیدم.» امیرحسین نمی‌توانست درباره قبل از آن لحظه‌ها حرفی بزند، نمی‌توانست پل بزند به گذشته و خاطره‌بازی کند. نمی‌توانست و تنها حرفش این بود که اشتباه کردم و نفهمیدم. دلش می‌خواست جبران کند اما نشد. پنج‌شنبه صبح اعدام شد.


سرباز رجایی‌شهر می‌گفت بالاخره نتوانستند امیرحسین را نجات دهند؟ نشد و امیرحسین اعدام شد، دومین قربانی آن اتفاق. حاصل شانتاژ و شوآف برای سوژه‌هایی که آن را به نام خودمان بزنیم؛ که هرچقدر اشک بیشتری را درآوردیم و نفرت بیشتری کاشتیم؛ ما برنده‌ایم. که حقوق متهم را به عمد یادمان رفت تا بگوییم ما با خانواده ستایش همراهیم و نفرت کاشتیم برای دور و بری‌ها. که روزهای آخر خانواده‌ ستایش بگویند ما به اعدام راضی نیستیم اما خیلی‌ها ما را تهدید کرده‌اند که اگر رضایت بدهیم فلان و بهمان می‌کنیم.


انگار که یادمان رفته باشد ستایش و امیرحسین هر دو کودک بودند؛ وقتی حتی فعالان مدنی حامی کودکان نیز از پیگیری‌های همه جانبه این پرونده با محوریت اینکه دو کودک قربانی این ماجرا شده‌‌اند، شانه خالی کردند، دیگر نمی‌شود به موضع‌گیری‌های مجازات‌گرایانه افکار عمومی دل بست. با همه اینها امیرحسین حذف شد تا دیگر شاهد تجاوز و قتل نباشیم؛ بی‌خبر از آن که مشکل فردی نیست و ریشه در جامعه‌ای دارد که خشونت زیر پوستش نفس می‌کشد.

  • فردین ملیحی

خیانت

فردین ملیحی | پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ ق.ظ | ۰ نظر

وقتی وارد مغازه خلوت شدم همسرم را در وضعیت کثیفی دیدم و..!/خیلی وقیحانه بود

حوادث رکنا: خدا بیامرزد پدرم همیشه می گفت پول خوب است به شرطی که جنبه اش را داشته باشی و خودت را گم نکنی.

به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، خانمی 35 ساله با ظاهری مرتب ومناسب اما چهره ای شکسته و در هم وارد اتاق مشاوره فرماندهی انتظامی استان فارس شد و اینگونه عنوان کرد : خدا بیامرزد پدرم همیشه می گفت پول خوب است به شرطی که جنبه اش را داشته باشی و خودت را گم نکنی.

از همان روزی که دایی ام حرف ازدواج پسرش با مرا به او زده بود، نگران بود و می گفت نمی دانم چرا ته دلم با این ازدواج راضی نیست. با اینکه خانواده بسیار خوبی دارد اما خود فرید زیاد قابل اعتماد نیست. آن زمان با شنیدن حرف پدر از او دلخور شدم. نگاه زیرچشمی به مادرم انداختم. مادرم هم به حمایت از پسر برادرش برخاست و گفت: این چه حرفیه آقا؟ فرید واقعاً پسر خوبی است. همه فامیل آرزوی داشتن چنین دامادی را دارند. او از خودمان است، مثل خودمان است. این روزها نمی شود به غریبه ها اعتماد کرد.

در این مدت بگومگوها، فرید مرتب به خانه ما رفت و آمد می کرد تا اینکه پدرم راضی شد و ما ازدواج کردیم. آن زمان فکر می کردم بهترین کار را انجام داده ام و من و فرید عاشق ترین زن و مرد دنیا هستیم. یادم هست شبی که حتی غذایی برای خوردن نداشتیم و من تمام طلاهایی را که شب عروسی از خانواده ام هدیه گرفته بودم خیلی راحت به او دادم که سرمایه دستش باشد. پدرم فرش زیرپایش را فروخت و به او داد و گفت می توانی یک کاری برای خودت شروع کنی.

البته فرید هم مرد زرنگ و کاری بود. با پولی که به دست آورد یک موتور خرید و مدتی کارش خرید و فروش موتور بود. وضعیت مالی ما کمی بهتر شده بود. او معامله موتور می کرد و من قالی بافی می کردم. با وجود آنکه باردار بودم اما قالی بافی می کردم تا بتوانم به همسرم کمک کنم.

اولین فرزندمان عقب ماندگی ذهنی داشت و مشکلات زیادی از لحاظ مالی داشتیم. هرچه داشتیم و نداشتیم خرج دوا و درمان دخترمان شد که نتیجه ای هم نداشت. دوباره اوضاع مالی ما به صفر رسید ولی با وجود همه این مشکلات، من و همسرم رابطه بسیار خوبی داشتیم و هردو ما همه جوره برای زندگی تلاش می کردیم. تا اینکه پدرم هنگام فوتش، ارث قابل توجهی به من داد. حتی از سهمیه برادرانم هم بیشتر بود. با وجود این پول در زندگی مان دوباره توانستیم از نو شروع کنیم. همسرم یک بنگاه معاملاتی باز کرد. از آن روز روند مالی زندگی ما عوض شد و همسرم درآمد قابل ملاحظه ای پیدا کرده بود. ما که به سختی گذران زندگی می کردیم با یک چشم به هم زدنی، همسرم چندین خانه در بهترین جای شهر داشت. حدود 20 سالی از این وضعیت گذشت و ما حالا 5 فرزند داشتیم ولی آنقدر وضع مالی خوبی داشتیم که هیچ مشکلی در زندگی ما نبود. به علاوه رابطه من و همسرم بسیار خوب بود.

او همیشه مرا باعث پیشرفت هایش می دانست و از من به خاطر فداکاری هایی که در زندگی کرده بودم تشکر می کرد. خوب یادم هست همیشه ماجرای زندگی مان را برای فرزندانمان تعریف می کرد و می گفت اینها را می گویم که همیشه قدر زحمت های مادرتان را بدانید و هیچ گونه بی احترامی به او نکنید. جالب این بود که همیشه می گفت قصد دارد تمام دارایی اش را به نام من کند که اگر روزی برایش مشکلی پیش آمد، فرزندانم مرا اذیت نکنند و از طرفی این کار را حق من می دانست. من که همیشه دلم قرص بود قبول نمی کردم و می گفتم چه فرقی دارد که به نام کداممان باشد.

این روزگار خوش ادامه داشت تا اینکه رفتارهای همسرم به یکباره تغییر کرد، کمتر به خانه می آمد، دیگر از آن اخلاق خوب خبری نبود، مدام بهانه جویی می کرد و من این خلق و خو را به حساب خستگی کار می گذاشتم و نهایت سعی خود را می کردم تا زمانی که به خانه می آید آرامش لازم را برایش مهیا کنم ولی هرچه من بیشتر سعی می کردم کمتر می توانستم او را راضی کنم. انگار این کارها همه وظیفه من بود.

روزی که داشتم به خاطر این مساله با خواهرم درد و دل می کردم با شوخی گفت نکند او با فرد دیگری است.

آن روز این حرف را به شوخی گرفتم و کلی خندیدم. تا اینکه متوجه شدم پسرم چند روزی است که آشفته و پریشان حال است. وقتی علتش را جویا شدم ، گفت که پدرش را تعقیب کرده و متوجه شده که با زنی حدوداً 18 ساله در ارتباط است.

باورکردنی نبود، یعنی فرید به من خیانت کرده بود. اصلاً فرید و خیانت، نه این امکان ندارد. کلی پسرم را دلداری دادم و گفتم اشتباه می کنی. پدرت محال است چنین رفتاری بکند.

سپس هراسان از خانه بیرون آمدم و به طرف مغازه رفتم. وقتی به  مغازه خلوت رسیدم همسرم را در وضعیت کثیفی دیدم که در کنار زن جوانی رفتارهای وقیحانه ای داشت. سبک رفتاری آنها حاکی از خیانت بود و به محض اینکه متوجه حضور من شدند همسرم شوکه شد و حرفی برای گفتن نداشت. آن روز اصلاً نتوانستم حرفی بزنم و فوراً به خانه برگشتم.

وقتی به خانه رسیدم طوری وانمود کردم که پسرم باور کند که اشتباه کرده است. به خودم گفتم نباید این مساله را بزرگ کنم، باید بتوانم حلش کنم. چند روز نمی توانستم با همسرم حرف بزنم حتی تحمل حضور او را نداشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود تا اینکه روزی بغضم ترکید و علت رفتار همسرم را با او مطرح کردم و او که نتوانست این مساله را توجیه کند قول داد دست از این رفتارش بردارد و من هم قبول کردم.

یکی دوماه از این ماجرا گذشت که دوباره برایم خبر آمد که همسرم را با آن خانم جوان دیده اند. نتوانستم طاقت بیاورم و به نشانه قهر از خانه رفتم. همسرم با التماس به دنبالم آمد و دوباره قول داد که دیگر این رفتار را تکرار نخواهد کرد و من مجدداً او را بخشیدم اما انگار توبه گرگ مرگ است چرا که الان که حدوداً 10 سال از آن ماجرا می گذرد هنوز همسرم نتوانسته ارتباطش را با آن زن قطع کند و من و فرید تمام این سال ها را فقط به خاطر بچه ها با هم زندگی کردیم. دیگر تمام بچه ها و فامیل هم ماجرای زندگی ما را می دانستند. البته در تمام این مدت پسر بزرگم با پدرش درگیر بود چون پسرم نمی توانست خیانت پدرش به زندگی را برای خودش هضم کند آن هم با وجود حرف هایی که او در گذشته درباره زندگی مان گفته بود.

در این میان پسرم مشکل روحی پیدا کرده بود و حتی چندین بار اقدام به خودکشی کرد و همسرم که انگار چشمش کور شده بود حالا حتی حاضر نبود از لحاظ مالی به ما کمک کند. من مجبور بودم کلی با او سروکله بزنم تا بتوانم خرجی خودم و بچه ها را بگیرم. او که حالا از لحاظ مالی خیلی عالی بود و واقعاً در پول غرق بود دیگر حاضر نبود آن پول را در خانه خودش خرج کند. از طرفی می شنیدم که چطور برای آن زن خرج می کند و حاضر است همه چیزش را بدهد تا بتواند یک روز را با او بگذراند.

آن زن 18 ساله که فقط قصد اخاذی از همسرم را داشت به هیچ وجه حاضر به ازدواج با همسرم نبود اما مدام او و خانواده اش از همسرم اخاذی می کردند و من حالا حاضرم از همسرم جدا شوم اما همسرم حاضر به جدایی نیست چرا که هویت خانوادگی و اجتماعی اش زیر سؤال می رود و از طرفی حاضر نیست رابطه اش را با آن دختر جوان که حالا 28 ساله است تمام کند. نمی دانم چندسال دیگر باید از عمرش بگذرد تا به اشتباهش پی ببرد و تاوان اعمالش را بدهد.

این اتفاق می توانست نیفتد. بچه های من می توانستند دست نوازشگر پدر را بر سرشان احساس کنند و من می توانستم لذت همسری خوب داشتن را بچشم.


نظر مشاور :

هر چند شکستن و از بین بردن اعتماد همسر می تواند شکل رابطه زن و شوهر را تا مدتهای طولانی تحت تاثیر خود قرار دهد اما نسبت به آنچه از روی اشتباه مرتکب شده اید صادق باشید.خوشبختانه یکی از قابل اعتماد ترین افرادی که در زندگی اکثریت افراد وجود دارد،همسرشان است.کسی که با او ازدواج کرده اید همان کسی است که با او عهد و پیمانی مقدس بسته و تعهد والتزام داده اید.بدترین نوع تزلزل در ارتباط زوجین زمانی رخ می دهد که یکی از زوجین نسبت به دیگری مرتکب بی وفایی(خیانت) می شود.این نوع دروغ کاملا ریشه اعتماد و عشق در یک ازدواج را می خشکاند و باعث می شود فرد خیانت دیده دچار احساس خشم ناشی از فریب خوردن شود.

تا زمانی که فرد به خاطر این احساس خشم از همسرش عصبانی باشد قادر نمی باشد که پذیرای عذرخواهی و ابراز پشیمانی او باشد و این در حالی است که عذرخواهی اولین چیزی است که برای ایجاد اعتماد مجدد باید محقق شود. هرچند تعهدی شکسته شده اما اعتماد مجدد زمانی دوباره حاصل می شود که زوجین باز هم نسبت به یکدیگر متعهد شوند و از آن مراقبت کنند.وقتی تعهد پایه ریزی می شود تنها راه ایجاد مجدد اعتماد ،حذف کردن اشتباه گذشته است.

فرد خیانت دیده باید صبور باشد زیرا مسلما اعتمادی که مخدوش شده به سرعت به جایگاه اول خود باز نمی گردد.این مساله نسبی است زیرا فرض شده که یک شوهر قابل اعتمادترین دوست زن است.ولی اگر شما نسبت به اعتماد همسرتان مرتکب خیانت شده اید لازم است بفهمید چه موقع او نسبت به شما احساس خشم می کند.ابتدا انتظار یک پاسخ شدید نسبت به بی وفایی خودرا داشته باشید و به تمام چیزها و کارهایی که انجام داده اید اقرار کنید و آنها را بپذیرید.هرگونه ریاکاری و عدم صداقت در این مورد نهایتا فاش خواهد شد و به مشکلات بیشتر و برتری ختم خواهد شد.

اگر خواهان یک رابطه قوی و محکم بر پایه اعتماد هستید،لازم است اکنون نسبت به آنچه در گذشته انجام داده اید کاملا صادق باشید.هرچند شکستن و از بین بردن اعتماد همسر می تواند شکا رابطه زن و شوهر را تا مدتهای طولانی تحت تاثیر خود قرار دهد اما نسبت به آنچه از روی اشتباه مرتکب شده اید صادق باشید.اگر نسبت به بی وفایی وریاکاری خود احساس گناه می کنید همان کسی باشید که به همسرتان درباره آنچه انجام داده اید خبر می دهددر غیر اینصورت به طور مستقل مطلع خواهد شد و احساس خیانت بیشتری خواهد کرد.تقویت رابطه عاطفی،توجه با نیازهای متقابل زوجین و پایبندی به اصول اخلاقی از جمله عوامل مهمی در تحکیم پیوند زناشویی می باشد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

  • فردین ملیحی